حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

باران


وای، باران؛
باران؛
شیشه پنجره را باران شست .
از اهل دل من اما،
- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران،
باران،
پر مرغان نگاهم را شست .

"حمید مصدق"



پی نوشت :


- دوباره درهای رحمتت باز شد ، همه را سیراب میکنی . خدایم ! آیا کسی بخشنده تر از تو هست .

-امشب رو دوست دارم چون با صدای لالایی باران به خواب میروم.



نظرات 2 + ارسال نظر
حمیدرضــا دوشنبه 27 آبان 1392 ساعت 19:45 http://warriors.persianblog.ir/

دلچســب بود
ممنون

ممنون

[ بدون نام ] شنبه 18 آبان 1392 ساعت 09:53 http://razanipoem.persinblog.ir

به صحرا خزیدم عشق باریده بود

باران رحمت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.