حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

این روزا...

- چقدر این تعطیلات 3 روزه عالی بود ، مطمئنم که همه کارمندا زندگی کردن این 3 روز رو ، با اینکه ساعت بدن من 6 صبح برپا میداد ولی باهاش طی کرده بودم که بچه خوبی باش و حالا این 3 روز رو یه کم خواب بمون، همش دعا میکردم که مهمون نیاد تا بتونم استراحت کنم (نگین مهمون دوست ندارم)، خواب صبح و عصر که خیلی خوب بود واقعا بهش نیاز داشتم .

- آخ جون ... برای اولین بار تو این گروههایی که خانما ماهیانه پول میزارن به اصرار مامان شرکت کردم و از بین 20 نفر سوم شدم، حالا همه به من میگن چه خوش شانسی تو، منم موندم با این پول چه کنم ، البته زیاد نیست ولی خب دیگه حسش خوب بود.

- بعد از یکسال دوباره عادت بد من برگشته، دوباره شبا با گریه میخوابم، نمیدونم چرا؟ به محض اینکه چراغا خاموش میشه، فکرهای منفی میآد تو ذهنم و اشکام جاری میشه ، و تقریبا با اشکام خوابم میبره ، دیشب دومین شب بود ..

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مرضی چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 22:19 http://khatkhati-92.blogfa.com/

چرا گریه ؟
چه افکار منفی ای؟

دلیلش را نمیدانم

باران پاییزی دوشنبه 27 آبان 1392 ساعت 13:16 http://baranpaiezi.blogsky.com

آخ من که زندگی کردم تو این سه روز. خاب و خوراک و فیلم عالی بود و گردش
مبارکت باشه ایشلا به خوشی خرجش کنی عزیزم.
به قول شاعر می فرماید:
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
اما امیدوارم گریه هات فقط از سر شوق باشه نه از دلتنگی

- زندگی کردیما ، خدا از همه راضی باشه

وحید۵۳ دوشنبه 27 آبان 1392 ساعت 08:19 http://razanipoem.persinblog.ir

روز های تعطیل ینی نظافت اونم مثه شب عید

سخت میشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.