خدایا من یه فرشته میخوام ، میخوام و میخوام...اونم یه فرشته ناز و خوشگلو کوچولو...
که اسمشو " آناهید" بزارم که بوسش کنم که بغلش کنم که نازش کنم .
خدایا من میخوام، امروز بچه لجبازی شدم و ولی لجبازی چه مزه ای داره! مزه اش خیلی قشنگه که لج کنم و از تو بخوام که بهم یه فرشته ناز بدی. که چشماش بزرگ و سیاه با مژه های بلند باشه که موهاش قهوه ای روشن باشه که پوستش سفید باشه که تپلی باشه که وقتی دستاشو لمس میکنم کیف کنم از بودنش.
که با گریه هاش از خواب بیخوابم کنه و با خنده هاش بخندم و بال دربیارم. که لباسهای صورتی و آبی آسمانی (فقط همین دو رنگ) براش بخرم، که به موهاش تلِ گلدار بزنم که اجازه ندم هیچکس صورت نازش رو بوس کنه ، آخه بچم پوستش جوش میزنه ...
حالا خدایا من یکی از فرشته هاتو میخوام ، حالا بهم میدیش ، فقط و فقط یکیشو میخوام که اسمش رو " آناهید " بزارم.
"درد دلهای یک زن که سالهاست در آرزوی مادرشدن است"
******
پی نوشت:
متن بالا یکی از نوشته های دوستی است که برای خدایش مینویسد و من با اجازه او این جا نوشتم ، تصمیم دارد اگر به آرزویش برسد این راز و نیازهایش را چاپ کند . و من نیز در قسمت داستانها قرارش میدم.
منم یه فرشته کوچولو میخوام البته از نوع پسر ... توپولی باشه ... اگه باباش همون کسی بشه که دوستش دارم دلم میخواد شبیه اون باشه ... خارجکی... بلوند ... چشم رنگی ... اسمش رو هم باباش بذاره چون می دونم لایق پدر شدنه . دوست دارم این هدیه رو اول خدا به من بده بعد من به باباش این هدیه رو بدم.
الهی آمین لیلی جان
ایشالا آرزوش برآورده می شه
الهی آمین
اونم به مرادش می رسه
انشالله
بغضم گرفت چقدر قشنگ نوشته بود نکته جالبش هم این بود من و همسر هم میخوایم اگه روزی دختردار شدیم همچین اسمی براش بذاریم
امیدوارم به آرزوت برسی