دیشب یکی از بهترین شبای زندگی من بود و فوق العاده لذت بخش و عالی بود .
و با شنیدن صدای زیبای "همایون شجریان " و هنرنمایی عالی گروهش شب فوق العاده ای برای ما بود.
تا دو سالگی زندگی میکردم ، ولی از نوع پادشاهی . چون اولین نوه پسری خانواده بودم و به واسطه ازدواج فامیلی والدین که چندین نسبت با هم دارند، من عزیز همه فامیل بودم و چه روزگار زیبایی بود ...
اما دوران پادشاهی من هم به پایان رسید، با متولد شدن برادر کوچکم ، که در برف و سرما نیم متری به دنیا آمد ، اونم در روز 22 بهمن . بالاخره این ا ن قلاب به من هم هدیه ای داده و آن برادریست که از بچگی مثل موش و گربه چشم دیدن هم رو نداشتیم و همیشه با هم دعوا داشتیم ولی الان اون دعواها خاطرات شیرین ما شده .
بدلیل شغلم در دهه ف جر ، حجم کار اداره خیلی زیاد میشه و هر وقت تا میگم خسته شده ، داداش عزیز میگه میبینم که مشغولین ، امسال چقدر برای تولدم خرج کردین ، حواستون باشه از سال قبل مفصلتر برگزار بشه ...
طبق عادت هر سال بعد از شرکت در مراسم، جشن تولد داریم و خودش به شوخی میگه : خدا وکیلی می بینین چطوری خستگی تون رو در میکنم ... باید دورم بگردین که تو این روز بدنیا اومدم
اولین ماه زمستان داره تموم میشه و من یک ماهی میشه که به دیدن طبیعت زمستونی نرفته بودم و امروز با خانواده به دیدن درختان لخت و برف زمستونی رفتیم.
تصاویر رو بیبینید و لذت ببرید.