حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

شب زیبای زندگی من


دیشب یکی از بهترین شبای زندگی من بود و فوق العاده لذت بخش و عالی بود .

و با شنیدن صدای زیبای "همایون شجریان " و هنرنمایی عالی گروهش شب فوق العاده ای برای ما بود. 



22 بهمن

تا دو سالگی زندگی میکردم ، ولی از نوع پادشاهی . چون اولین نوه پسری خانواده بودم و به واسطه ازدواج فامیلی والدین که  چندین نسبت با هم دارند، من عزیز همه فامیل بودم و چه روزگار زیبایی بود ...

اما دوران پادشاهی من هم به پایان رسید، با متولد شدن برادر کوچکم ، که در برف و سرما نیم متری به دنیا آمد ، اونم در روز 22 بهمن . بالاخره این ا ن قلاب به من هم هدیه ای داده و آن برادریست که از بچگی مثل موش و گربه چشم دیدن هم رو نداشتیم و همیشه با هم دعوا داشتیم ولی الان اون دعواها خاطرات شیرین ما شده .

بدلیل شغلم در دهه ف جر ، حجم کار اداره خیلی زیاد میشه و هر وقت تا میگم خسته شده ، داداش عزیز میگه میبینم که مشغولین ، امسال چقدر برای تولدم خرج کردین ، حواستون باشه از سال قبل مفصلتر برگزار بشه ...


طبق عادت هر سال بعد از شرکت در مراسم، جشن تولد داریم و خودش به شوخی میگه : خدا وکیلی می بینین چطوری خستگی تون رو در میکنم ... باید دورم بگردین که تو این روز بدنیا اومدم

روز برفی...

دیشب هوای سردی با باران شدید داشتیم و نیمه شب آروم گرفت و طبق عادت 7 صبح از خواب بیدار شدم و به محض اینکه پرده رو کنار زدم فکر کردم خواب میبینم ، همه جا سپید شده بود ، همه رو بیدار کردم و بدون صبحانه رفتیم برف بازی و چند تا تصویر زیر مربوط به امروزه ... 
  ادامه مطلب ...

آخرین روز اولین ماه زمستان...

اولین ماه زمستان داره تموم میشه و من یک ماهی میشه که به دیدن طبیعت زمستونی نرفته بودم و امروز با خانواده به دیدن درختان لخت و برف زمستونی رفتیم.

تصاویر  رو بیبینید و لذت ببرید.



  ادامه مطلب ...