حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

موسیقی و من


با اینکه علاقه ای خاص به موسیقی دارم اما هیچگاه به خواننده خاصی تعصب نداشته ام ، و عادت کرده ام اول آهنگ کار راگوش میدهم و بعد معنای کلمات...بخاطر همین به خواننده خاصی علاقه ندارم و در آرشیوموسیقی ام همه سبک خواننده ای جای دارد ...

پوشه ای دارم از آهنگهای سریالهای مختلف که دیده ام از زبانهای مختلف و گاهی اوقات که سر از حاله دلم درنمی آورم به سراغش میروم و بصورت تصادفی بهشان گوش میدهم ...

و امشب یکی از آن شبهاست...

کودک دلشکسته

کودک وجودم چند روزی است که بهونه گیر شده

دلش گرفته ، خوب غذا نمیخوره و بی حوصله است... بغض کرده و دیگه نمیخنده

البته چند ماهی میشه که خیلی کم شاده و بازی میکنه ولی چندروزیه که بغض کرده

قبله عید برای رفتم خرید ، دستای سفید و نازش و گرفتمو و با هم رفتیم خرید ... براش کیف آویزدار وکفش پاپیون دار خریدم و حتی براش دو تا شال خوشگله رنگی گرفتم و لاک و چند تا رژ.

ولی هنوز بغض کرده بود ...

شب قبل از سال تحویل بغلش کردم و موهای بلندشو نوازش کردم و بهش لبخند زدم و گفتم عزیز دلم چی میخوای ...

بازم سکوت کرد ...

بعد از اصرارهای من گفت: دلم گرفته از همه ،حتی تو ...

چشمای نازش اشکی بود و گفت: دلم میخواد خوب بشه حاله دلم ولی نمیشه چون خیلی درد داره ... خیلی شکسته ... خیلی ازش خون اومده ... خیلی اذیتم میکنه ...

محکم تر بغلش کردم و گفتم : بگو برات چکار کنم تاحالت خوب بشه ...

شونه شو تکون داد و گفت: خودمم نمیدونم ... مثله اینکه روی دلم دود گرفته و هیچ وقت خورشید درنمی آد ... خودم خسته شدم ... نمیدونم بایدچکارکنم ...

در سکوت نگاهش کردم و منم نمی دونستم ...

تنهاکاری که ازدستم برمی اومد این بود که محکم بغلش کنم و ببوسمش...

براش لالایی خوندم تا خوب بخوابه ...

عزیزدلم

تنهات یافتم


هر یکی به چیزی مشغول وبدان خوشدل و خورسند

بعضی روح بودند،به روح خود مشغول بودند

بعضی به عقل خود،

بعضی به نفس خود،


تورا، بی کس یافتم!

همه یاران رفتند بسوی مطلوبان خود!

تنهات، رها کردند!

من، یار بی یارانم!...


شس تبریزی


میدانی ...

گفته بودم که از هرجا عبور کرده باشی ، حست میکنم

گفته بودم که در جمع هزاران نفر از پشت سر با یک نگاه میشناسمت

گفته بودم که صدای تو را از بین صدها صدا می شناسم

گفته بودم که همیشه حست میکنم حتی اگر از کنارم غریبانه عبور کنی...

اما

نگفته بودم که حس کردنت چه لذتبخش است

نگفته بودم که دیدنت چه عذاب زیبایی است که با تمام وجود بهش محتاجم

نگفته بودم که صدایت آرام بخش ترین نوای دنیاست

نگفته بودم که همیشه منتظرتم ...

ولی حالا

میگویم ، که بدانی

دوباره حس کردنت

دوباره دیدنت

دوباره شنیدنت

وتوجه دوباره ات

چه عذابی میدهد

مرا

میدانی ...

 


پی نوشت:

- متن بالا قطره ای از دریای حرفایی است که باید بهت میگفتم ولی نشد ...

- آهنگ " شب بی من بودنت خوش " گوگوش چه زیباست .

 

اعتراف ...

میخوام اعتراف کنم ، ترسو هستم

با اینکه 4سال گذشته ولی من هنوزم میترسم به تصاویر خاطرات گذشته نگاه کنم

میترسم cd رو یکبار دیگه ببینم

امشب برای چندمین بار cd جلوم بود و مات نگاهش کردم و چشمای سیاهت به یادم اومد ، اما بازم ترسیدم که بهشون نگاه کنم ...

و دوباره غمگین شدم و چشمانم اشکین ...