حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

سال جدید

سال نو شد ...

 16 روز از سال  94 گذشت

این روزا معمولی بود، حس شروع سال جدید روحیه ام رو بهتر کرده ... خدا رو شکر که تا الان آرام گذشته ...

امسال سال شلوغی دارم ...

- تصویب پروپوزال

- این ترم رو با موفقیت به پایان رسوندن 

-مسافرت کوتاه بعد از اتمام درسها

- شروع نوشتن پایان نامه

- دفاع پایان نامه

- ........(این کاریه )


امیدوارم که امسال خوب و با موفقیت به پایان برسد .

 

کودک دلشکسته

کودک وجودم چند روزی است که بهونه گیر شده

دلش گرفته ، خوب غذا نمیخوره و بی حوصله است... بغض کرده و دیگه نمیخنده

البته چند ماهی میشه که خیلی کم شاده و بازی میکنه ولی چندروزیه که بغض کرده

قبله عید برای رفتم خرید ، دستای سفید و نازش و گرفتمو و با هم رفتیم خرید ... براش کیف آویزدار وکفش پاپیون دار خریدم و حتی براش دو تا شال خوشگله رنگی گرفتم و لاک و چند تا رژ.

ولی هنوز بغض کرده بود ...

شب قبل از سال تحویل بغلش کردم و موهای بلندشو نوازش کردم و بهش لبخند زدم و گفتم عزیز دلم چی میخوای ...

بازم سکوت کرد ...

بعد از اصرارهای من گفت: دلم گرفته از همه ،حتی تو ...

چشمای نازش اشکی بود و گفت: دلم میخواد خوب بشه حاله دلم ولی نمیشه چون خیلی درد داره ... خیلی شکسته ... خیلی ازش خون اومده ... خیلی اذیتم میکنه ...

محکم تر بغلش کردم و گفتم : بگو برات چکار کنم تاحالت خوب بشه ...

شونه شو تکون داد و گفت: خودمم نمیدونم ... مثله اینکه روی دلم دود گرفته و هیچ وقت خورشید درنمی آد ... خودم خسته شدم ... نمیدونم بایدچکارکنم ...

در سکوت نگاهش کردم و منم نمی دونستم ...

تنهاکاری که ازدستم برمی اومد این بود که محکم بغلش کنم و ببوسمش...

براش لالایی خوندم تا خوب بخوابه ...

عزیزدلم

بلاخره امسال تموم شد...

خدا رو شکر میکنم که بالاخره این سال تموم شد.

و برای سال جدید لحظه شماری میکنم ، این سال برای من خاطره خوشی نداشت ... و چند روزه که دارم فکر میکنم تا حداقل یه خاطره خوب پیدا کنم ولی هیچ چیزی نیست ...

اما درسایی برایم داشت ، و جوری این درسا رو بهم یاد داد و فهموند که هیچوقت فراموش نکنم ...

و از همه مهمتر به هیچ کس اعتماد نکنم حتی هم خون ام .


دوستان عزیز امیدوارم سال خوبی رو پشت سر گذاشته باشید و  سال جدید نیز سرشار از زندگی و شادی و موفقیت برایتان باشد .


مهر وجود...

هر جا که میرم

مهر وجودت را زده ای


انگار میدانستی روزی میروی

پس نخواستی تنهایم بگزاری

حتی برایه لحظه ای...

برچسب...

سخته که برچسب داشته باشی ...

و تقریبا عادت همه مون شده که به هم برچسب بزنیم وبا اون همدیگر و تعریف و قضاوت کنیم ...


پی نوشت :

- تصمیم گرفتم که مطلبی که به ذهنم میاد رو می نویسیم و اینجا به اشتراک بزارم ... نمیدونم چه بازخوردی داره ، ولی میخوام که این کار و انجام بدم . پستای قبلی هم از اون نوشته هام هست .

-" خاطرات تو" سیروان واقعا عالیه از همه نظر، هم شعر و آهنگ وتنظیم و البته کلیبش . امیدوارم همیشه موفق باشه.