حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

اینست این روزای من

ماه آخر سال...

بااینکه برای تموم شدن این سال لحظه شماری میکنم، ولی تموم شدن این ماه برایم زجرآورترین حادثه دنیاست .

این روزا مثه یک مجسمه شده ام که حرکت میکنم ولی هیچ اثری در من ندارد ، انگار رویایی تلخ است که فقط باید تحملش کنم تا پایان بگیرد ...


فشار درسا و پایان نامه رو کاملا احساس میکنم ... و اوضاع معمولیست ولی برای من سخت و کند است ...

میدانم این روزا آستانه تحملم سخت پایین اومده ، چشمانم سدیست که نمیدانم تا کی تحمل دارد...


تنهات یافتم


هر یکی به چیزی مشغول وبدان خوشدل و خورسند

بعضی روح بودند،به روح خود مشغول بودند

بعضی به عقل خود،

بعضی به نفس خود،


تورا، بی کس یافتم!

همه یاران رفتند بسوی مطلوبان خود!

تنهات، رها کردند!

من، یار بی یارانم!...


شس تبریزی


اینروزا

این روزا خوب نیستم

منتظرم ،و دلگیر ازاطرافیانم

سعی میکنم نادیده بگیرم ولی سخته ...

*******

این روزا تنها همراهم موسیقی شده ، و دریا ...


*******

عادت به جواب دادن به همه سئوالا ندارم و خودخوری میکنم و اشکام جاری میشه ، ولی چند روزه چشمه اشکم خشک شده

*******

ای کاش میشد یاد بگیریم که با نگاهمون سئوال نپرسیم

*******

این کاش میشد مسافرت برم

*******

حاضرم تمام عمرمو بدم و برگردم به اول اسفند سال 92...

*******

و درآخر برای تو : اما دلم نیومد بگم ....

فقط همین 



میدانی ...

گفته بودم که از هرجا عبور کرده باشی ، حست میکنم

گفته بودم که در جمع هزاران نفر از پشت سر با یک نگاه میشناسمت

گفته بودم که صدای تو را از بین صدها صدا می شناسم

گفته بودم که همیشه حست میکنم حتی اگر از کنارم غریبانه عبور کنی...

اما

نگفته بودم که حس کردنت چه لذتبخش است

نگفته بودم که دیدنت چه عذاب زیبایی است که با تمام وجود بهش محتاجم

نگفته بودم که صدایت آرام بخش ترین نوای دنیاست

نگفته بودم که همیشه منتظرتم ...

ولی حالا

میگویم ، که بدانی

دوباره حس کردنت

دوباره دیدنت

دوباره شنیدنت

وتوجه دوباره ات

چه عذابی میدهد

مرا

میدانی ...

 


پی نوشت:

- متن بالا قطره ای از دریای حرفایی است که باید بهت میگفتم ولی نشد ...

- آهنگ " شب بی من بودنت خوش " گوگوش چه زیباست .

 

اعتراف ...

میخوام اعتراف کنم ، ترسو هستم

با اینکه 4سال گذشته ولی من هنوزم میترسم به تصاویر خاطرات گذشته نگاه کنم

میترسم cd رو یکبار دیگه ببینم

امشب برای چندمین بار cd جلوم بود و مات نگاهش کردم و چشمای سیاهت به یادم اومد ، اما بازم ترسیدم که بهشون نگاه کنم ...

و دوباره غمگین شدم و چشمانم اشکین ...