وای، باران؛
باران؛
شیشه پنجره را باران شست .
از اهل دل من اما،
- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران،
باران،
پر مرغان نگاهم را شست .
"حمید مصدق"
پی نوشت :
- دوباره درهای رحمتت باز شد ، همه را سیراب میکنی . خدایم ! آیا کسی بخشنده تر از تو هست .
-امشب رو دوست دارم چون با صدای لالایی باران به خواب میروم.
دلچســب بود
ممنون
ممنون
به صحرا خزیدم عشق باریده بود
باران رحمت