در این نیمه شب میان ای کاش های زندگی گمشده ام
تعدادشان اینقدر است که میتوانم قطاری مارپیچ را تصور کنم
جلوی هر کدام از آرزوهایم " ای کاشی" میگذارم و ردیفشان میکنم تا به نوبت سوار بر کوپه خود شوند.
و بعد پشت سرم رو نگاه میکنم که چقدر طولانی اند... چشمانم بار اشک برمیدارد و از ته دل میگویم
ای کاش یه روز " ای کاش های" من نیز دیگر ای کاش نباشند و رنگ واقعیت به خودبگیرند.
ای کاش