دیشب یکی از بهترین شبای زندگی من بود و فوق العاده لذت بخش و عالی بود .
و با شنیدن صدای زیبای "همایون شجریان " و هنرنمایی عالی گروهش شب فوق العاده ای برای ما بود.
سخت نگیر
آرام باش
رویاهای روشن خود را مرور کن،
و نزدیک تر بیا
آدمی ادامه آرام آدمی ست...
و همین خوب است که آدمی
آدمی را دوست می دارد
سید علی صالحی
این خدماتی واحد ما هم برای خودش فیلمیه ، از روزی که این "داعش" ایجاد شده و هر شب اخباری که در مورد این افراد اعلام میکند ، فردا صبح ما تحلیل خبری در مورد این گروه داریم .
اول صبح تا میگم:سلام آقا... صبح بخیر .
- سلام ، خانم ... دیدین دیشب اخبار در مورد سرکرده و معاون (خیلی عالی اسم همه رو هم حفظ کرده ) کلی صحبت کرده و ... القصه این از اول صبح . و در روز چند بار این ماجرا ادامه داره .
دیروز روز ملاقات عمومی و همه مشغول کار بودیم که یه دفعه اومد تو با هیجان که میدونید چی شده : تو اتاق نگهبانی پیش سربازا نشسته بودم که یه آقایی با سر کچل و ریش بلند سوار موتور از خیابان رد شد ، این حتما از " داعشیا" بود .
من و همکاران و مراجعه کنندگانی که تو اتاق بودن همه مات شده بودیم که همکارم گفت : تنها بود .
- نه ، یه خانمی هم ترک موتور نشسته بود ...
همه نگاهی بهم کردیم و همکارم گفت: آقای فلانی ، پس اومده ماه عسل ...
همه زدن زیر خنده ...
به خودم که میام میبینم همه چراغا خاموشه و همه جا آرومه ...
میرم مسواک میزنم و لباسامو عوض میکنم و جلوی موهامو شونه میزنم و چراغ خاموش میکنم و با اینکه هوا خوبه ولی دلم سنگینی لحافو میخواد شاید این خستگی از تنم بیرون بره یا شاید مجبورم کنه کمتر جابجا بشم و خوابم ببره ...
چشمامو میبندم و طبق عادت با خودم حرف میزنم و ....
" از کجا شروع کنم ،
اشهد ...
لا الا ......
الله اکبر ........
و ........................... ،
وبعد دلم میخواد حرف بزنم، تا میام شروع کنم مکث میکنم، بخودم میگم : فلانی چه فایده، میگی و میخوای ولی وقتی اجابت نمی شه، پس بهتره که سکوت کنی ، اگه اینجوری دلم بگیره بهتر از اون موقع است ...
و بعد طبق عادت هر شب میگم: " خدایا ممنون بخاطر همه داده هات و شکر بابت نداده هات."
نگاه به سجده میدوزم و میگویم :
خدایا دل بندگانت چقدر بزرگ است، که حسرت این همه چیز به دلشان مانده ...