نقاشی‌های کودکان سندروم داون بر «دیوار 47» جان می‌گیرد

آزاده عباس زاده پزشکی است که قصد دارد با همکاری شهرداری رضوانشهر از شهرهای شمالی ایران، یک دیوار 20 متری در خیابان های اصلی این شهر را به نقاشی های بچه های مبتلا به سندروم داون اختصاص دهد تا برای همیشه نقاشی های آنها روی دیوار این شهر به یادگار باقی بماند.

دلتنگی


صدات داره میاد ، صدای اذان ، همیشه فکر میکردم که صدای توست و هنوزم اینطور فکر میکنم ، سرمو رو میزم گذاشتم و چشمامو بستم و گوش میدم ، ولی تمنایی برای حرکت ندارم ،

بخودم میگم فلانی : قهری؟  و بعد در جواب میگم : نه ، قهری نیستم ، فقط بغض دارم . یعنی منو ول کرده و رفته ، یعنی اینقدر سرش شلوغه که دستامو ول کرد و منو از یادش رفتم ...

عید مبارک




عید فطر، روز چیدن میوه های شاداب استجابت دعا مبارک باد

جمعه


یکی از بزرگترین چراهای زندگی من ، وجود روز جمعه

ای کاش هیچ وقت نبود


براستی ، چرا روز جمعه هست...


چرا من مانند دیگرون نیستم...

از در که وارد میشم ، بعد از سلام و احوالپرسی اول صبح با همکارام اولین چیزی که نظرمو جلب میکنه مانتو تازه همکارمه (آبی کاربنی و با زرد سنتی) . میگم مبارکه ،( کلا یه دختر شیطونه و پرانرژیه که از دیوار راست بالا میره) با کلی ذوق میگه ممنون و حدود یه ربع در مورد پارچه و خیاط و دوخت و مدلا ... حرف میزنه و من فقط دارم نگاهش میکنم .

ندای درونم میگه چرا من مثله بقیه نیستم، چرا الان هر جا که میری همه مانتو 2 رنگه ، چرا همه دماغ عمل میکنن اونم یه شکل . نمیدونم این سئوالا رو از خودم میپرسم، اما جوابی براش پیدا نمیکنم.

از صبح تاوقتی برسم خونه همش تو این فکرم دنبال جواب قانع کننده ، اما ...

در نهایت به این میرسم که مردم دوست دارن از هم تقلید کنن.  درکش برام سخته آخه من هیچوقت عادت نداشته و ندارم از دیگران تقلید کنم یا یه لباس یا چیزی مال کسی باشه و منم همونو بخوام ... نمیتونم این جور آدما رو درک کنم.

اینم از امروز من...