حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

روز نوشت4

با گذشت چندین روزهنوزم شبا کابوس میبینم، نمیتونم خوب بخوابم و منی که اصلا ترس برایم معنی نداشت و عاشق تنهایی بودم، حالا میترسم ، ته دلم خالیه . انگار هیچ اطمینانی ندارم .

بعضی شبا تا صبح بیدارم و چشمامو میبندم که شاید خوابم ببره ولی همه صداهای اطراف رو میشنوم و تا صبح به صدای پرنده شب گوش میدم و به نجوای آروم و زیباش با دلش .

دیروز روز بدی بود، بخاطر بی خوابی هام صبحها بی حال از خواب بیدار میشم و تمام روز و اخم کرده بودم و حوصله هیچ چیزو نداشتم و همش تو خودم بودم . غروبم با مامان بحثم شد در مورد همون قضیه و اینکه چقدر احساس بدی نسبت به خودم دارم و سخته که خودم از این انتخاب بد ببخشم و کلا محیط خونه متشنجه و این بیشتر عذابم میده .

کم کم باید برای امتحانا آماده بشم ولی سختم نه حوصله شو دارم و نه تمرکز. نمیتونم رو مطالب تمرکز کنم فقط خدا باید بهم کمک کنه تا بتونم این ترم رو پاس کنم.

عصر دوشنبه رفتم دیدن یکی از دوستان عزیزم که صاحب فرشته ای ناز بنام لنا است و اینقدر این دختر ناز و خانمه، با هر نازی که میکردمش کلی غش میکرد  و از ته دل میخندید و بعدم خجالت میکشید . واقعا بچه ها چه دنیای قشنگی دارن.

این دو ماه بهم خیلی سخت گذشت و مخصوصا این ماه ، من که همیشه عاشق این ماه بودم الان لحظه شماری میکنم برا تموم شدنش ، و همش میگم "خدایا یعنی میشه این ماه با سختیاش تموم بشه "


قاصدک



قاصدک ٬ حرف دلم را تو فقط میدانی                       نامه عاشقی ام را تو فقط میخوانی


قاصدک همه رفتند هیچ کس با من نیست                تو بگو باز چرا با من می مانی

دلم میخواد


- دلم میخواد برم نمایشگاه کتاب ، ولی نشد


- دلم میخواد کتاب بخونم، اونم خیلی، از اونایی که چند روز میخکوبم کنه ، اونایی که لذت ببرم و باهاش زندگی کنم .



سی و دو تموم شد



سی و دو، هم تموم شد .

همیشه ازاینکه متولد این ماهم یه جور حس رضایت دارم، یه نوع شیرینی خاص. و حالا دوباره رسیدم به لحظه شروع.



پی نوشت:

  • دیشب اصلا نخوابیدم ، یه جوری ته دلم خالیه ، و یه سرگردونی عجیبی دارم . تو زندگی، کارام دنبال آرامشم . همه به من دلداری میدن که آروم باش که یه زندگی جدید شروع کن، منم تمامی تلاشم و دارم میکنم، ولی سخته، خیلی سخت. تا زندگیمو به روال قبل برگردونم .

  •  به خودم کادوی تولد دادم ، اول صبح یه جای خوب رفتم. (عکس ادامه مطلب)

  • امروزشناسنامه جدید گرفتم . 
  • عاشق خنکی صبحهای این ماهم ، تنو میلرزونه .  
      
ادامه مطلب ...

شب آرزوها



همه جا صحبت از امشبه ، "شب آرزوها"


و منم دلم میخواد آرزو کنم .


- آرزوی آرامش در زندگی دارم .


- آرزوی سلامتی برای همه عزیزانم .



"و به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد "


پی نوشت:

  • از همه دوستان عزیز ممنونم، این مدت خیلی سخت بود ، و دیروز حدود ساعت 5 ،  "آزاد" شدم  . این حرفو وکیلم بهم گفت.
  • اگه تا دیروز لحظه ای تردید داشتم ولی با اتفاقاتی که تو محضر افتاد ، به یقین رسیدم که بهترین تصمیم رو گرفتم . به سختی جلویه خودمو گرفتم که گریه نکنم ،به محض اینکه خونه رسیدم اشکام جاری شد و تو خوابم گریه میکردم .
  • امروزم ثبت احوال برای گرفتن شناسنامه سفید رفتم و تا دوشنبه بهم میدن.
  • خدایا یعنی میشه این 45 روز از زندگیم حذف بشه .