حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

حق



عصری تو مغازه پارچه فروشی ام، یکی از همکلاسا پیام میده (خدا از وایبر راضی باشه، سریعتر از اس میاد و میره ) استاد نمره زبان رو وارد کرده. دارم به توضیحات مامان در مورد پارچه ها گوش میدم و (خدا از این گوشیا راضی باشه) سریع میرم تو سایت دانشگاه که بله نمره رو زده اونم چه نمره ای .

همکلاس پیام میده من 17/5 شدم تو چند شدی؟  نوشتم 16/5. میگه چرا تو حقت بیشتر بود ، حقت 19 و 20 بود .

تو دلم میگم من حقم تو زندگی خیلی بیشتر از اینا بوده همه هم میدونن ولی ...

اگه دوره بیافتم و بخوام حقمو از همه بگیرم ، باید به اندازه سنم تا الانم از همه حق بخوام.


 

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمین سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 00:46 http://donyayeyasamin.blogsky.com

واقعا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.