حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

شب

به خودم که میام میبینم همه چراغا خاموشه و همه جا آرومه ...

میرم مسواک میزنم و لباسامو عوض میکنم و جلوی موهامو شونه میزنم و چراغ خاموش میکنم و با اینکه هوا خوبه ولی دلم سنگینی لحافو میخواد شاید این خستگی از تنم بیرون بره یا شاید مجبورم کنه کمتر جابجا بشم و خوابم ببره ...

چشمامو میبندم و طبق عادت با خودم حرف میزنم و ....

" از کجا شروع کنم ،

اشهد ...

لا الا ......

الله اکبر ........

و ........................... ،

وبعد دلم میخواد حرف بزنم، تا میام شروع کنم مکث میکنم، بخودم میگم : فلانی چه فایده، میگی و میخوای ولی وقتی اجابت نمی شه، پس بهتره که سکوت کنی ، اگه اینجوری دلم بگیره بهتر از اون موقع است ...

و بعد طبق عادت هر شب میگم: " خدایا ممنون بخاطر همه داده هات و شکر بابت نداده هات."

 

حسرت ...





نگاه به سجده میدوزم و میگویم : 


خدایا دل بندگانت چقدر بزرگ است، که حسرت این همه چیز به دلشان مانده ...




نقاشی‌های کودکان سندروم داون بر «دیوار 47» جان می‌گیرد

آزاده عباس زاده پزشکی است که قصد دارد با همکاری شهرداری رضوانشهر از شهرهای شمالی ایران، یک دیوار 20 متری در خیابان های اصلی این شهر را به نقاشی های بچه های مبتلا به سندروم داون اختصاص دهد تا برای همیشه نقاشی های آنها روی دیوار این شهر به یادگار باقی بماند.