حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

بی خیال بودن

چقدر خوبه که صفت بی خیال بودن در وجود انسان هست ، اگه نبود چطور میتونستیم در مقابل این غمها  مشکلات زندگی دوام بیاریم و زندگی رو ادامه بدیم.

هیچوقت فکر نمیکردم به اینجا برسم ، اما رسیدم. به جایی که نباید میبودم ولی قرار گرفتم نمیدونم دلیلش چی بود ولی با نگاهی به عقب میفهمم که خودم کردم که لعنت برخودم باد .

و حالا مدتیه که واقعا زدم به بی خیالی ، مثل یه مجسمه شدم که در مقابل همه چی بی خیالم ، در مقابل هر اتفاق و سعی میکنم که بزنم به بی خیالی... خیلی دلم میخواد یه انرژی بهم تزریق بشه ولی چنین چیزی انگار وجود نداره .

هر کس بطریقی ازم استفاده شو کرده و خیلی راحت لهم کرده و رد شده و حالا این منم که تنها موندم با کوله باری سنگین از دردها که دردش واقعا غیرقابل تحمل شده .

ای کاش ...

در این نیمه شب میان ای کاش های زندگی گمشده ام

تعدادشان اینقدر است که میتوانم قطاری مارپیچ را تصور کنم

جلوی هر کدام از آرزوهایم " ای کاشی" میگذارم و ردیفشان میکنم تا به نوبت سوار بر کوپه خود شوند.

و بعد پشت سرم رو نگاه میکنم که چقدر طولانی اند... چشمانم بار اشک برمیدارد و از ته دل میگویم

ای کاش یه روز " ای کاش های" من نیز دیگر ای کاش نباشند و رنگ واقعیت به خودبگیرند.

ای کاش