حرفهای لحظه های دلتنگی
حرفهای لحظه های دلتنگی

حرفهای لحظه های دلتنگی

دوست دیرینه

با اینکه در نزدیکی دریا زندگی میکنم ولی از تیر ماه به دیدارش نرفته ام ، به فکرش بودم و این چند هفته دلتنگی عجیبی برایش داشتم ولی نمیدانم چرا نمیشد که به دیدنش بروم. امروز بلاخره تونستم برای ساعتی در کنارش بنشینم و به صدای نجوای آرام  او گوش دهم ، دوستش دارم ، خودش نیز میداند ولی ازش میترسم ، نمیدانم چرا ؟

احساس میکنم که او نیز دوستم دارد ولی باید به او احترام بگذارم تا او در مقابلم آرام باشد و مرا در آبی خانه اش راه دهد و مرا از غمهایم رهایی دهد.

و تصاویر پائین مربوط به دوستم است.

امروز خودمو به بستنی مهمون کردم ، لذتی که بستنی در سرما داره عمرا در گرما داشته باشه.






نظرات 3 + ارسال نظر
ابوذر پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 16:35 http://NASIMDARAGAZ.IR

سلام
جالبه
واقعا دریا زیباست
خوش به حالتون

سلام
این دریادر نزدیکی شما هم هست، به دیدارش برین

وحید۵۳ سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 07:07 http://razanipoem.persinblog.ir

دیگه دلتنگ دلتنگیامم نمی شم

خوش بحالتان

مرضی یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 20:40 http://khatkhati-92.blogfa.com/

نوش جان
به به
چه بستنی خوش مزززه ای
چه دریای زیبایی
همیشه خوش باشی دوست من

ممنونم عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.