زخمهای کهنه دوباره سر باز کردند و چقدر سخت است تحمل دوباره دردهای گذشته وهر چه فکر میکنی نمیدانی که به چه دلیلی اینگونه مجازات میشوی و تو فقط باید اشک بریزی و دوباره خود را سرزنش کنی ، چون دفاعی نداری در برابر این همه اتهامها ، چون تو بیگناهی ، ولی نمی توانی اثباتش کنی.
خدایم نمیدانم که به کدامین گناه اینگونه عذابی نصیبم شده ، ولی دیگر تحملش سخت است و تنها همدم این لحظه ها اشکایی است که تو به من بخشیدی .
سپاس بخاطر بخشش این اشکا
چی شده اذر جان
نگران شدم
چیزی نیست، بعضی وقتا پیش می آد
به به منزل نو مبارک دوستم... از دردسرای بلاگفا راحت شدیا خوش به سعادتت...
ممنونم... دیگه کلافه شده بودم.