-
20 روز سیاه ...
یکشنبه 17 فروردین 1393 12:58
باید بنویسیم و حرف بزنم اما به هیچکس نمیتونم بگم چه بر من میگذرد، مثل آدمی شکست خورده و فریب خورده ام که هر لحظه بیشتر به حماقتش پی میبره و بیشتر در منجلابی که خودش باعثشه فرو میره. چه میخواستم و چی شد، چی توی ذهنم بود و حالا چی شده . داغونم و از درد معده به خودم می پیچم ولی نای ناله کردن هم ندارم . خدایا اگه 20 روز...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 28 اسفند 1392 13:33
هر آغازی را پایانی است و به آخرین لحظات سال 92 رسید و این سال هم با تمامی خوشیها و سختی هایش به پایان رسید. امیدوارم سال جدید سرشار از شادی و سلامتی برای همه دوستان عزیز باشد .
-
بونه
پنجشنبه 22 اسفند 1392 12:52
چشمانم آماده گریستن است فقط یک بونه دیگر شایدم نه خودش بونه دارد و من نمیدانم
-
انتخاب
چهارشنبه 21 اسفند 1392 12:27
همیشه از کلمه "انتخاب" میترسم ، هر نوعش انتخاب کردن و انتخاب شدن فرقی نداره ، همیشه برام با ترس همراه هستش . انتخاب رشته، انتخاب شغل ، انتخاب همسفر ، انتخاب دوست و .... و الان دوباره درگیر یکی از این انتخاب ها هستم ، و بازم میترسم ... اونم خیلی ...
-
روزنوشت3
دوشنبه 12 اسفند 1392 08:04
زندگی در جریانه ، روزای شنبه از 8 صبح تا 7 کلاس دارم و 5.30 از خواب بیدار میشم و 6 حرکت میکنم و تا حدود 9.30 شب خونه میرسم و اینقدر خستم که نایی دیگه برام نمیمونه . این دو هفته خوب بوده ولی حجم درسا زیاده و باید بیشتر تلاش کنم . سه شنبه امتحان دوره های آموزشی اداره رو دارم که امیدوارم به خیر بگذره . متاسفانه مامان روز...
-
باید رفت
چهارشنبه 7 اسفند 1392 23:12
سخته کسانی رو دوست داشته باشی ، که دوستت نداشته باشند واقعا سخته . . . باید رفت رفت به جایی که دوستت داشته باشند، تا شاید مرهمی برای زخمهایت شوند.
-
بخشش راهی برای فراموشی
جمعه 2 اسفند 1392 18:45
گاهی کسانی در زندگیمون وارد میشن که خواسته یا ناخواسته در حقمون بدیهایی میکنند و اثرش تا مدتها همراهمونه، با اینکه سعی در فراموشی داریم ، اما فقط با یه اشاره کوچیک دوباره اون تلخی به یادمون میآد. از خیلیا شنیدم که تا نبخشی ، نمیتونی فراموششون کنی ولی به راحتی نمیشه بخشید . امیدوارم که این حرفا درست باشه که با بخشیدن...
-
روزنوشت2
یکشنبه 27 بهمن 1392 14:02
بلاخره این هفته کلاسای ضمن خدمت تمام میشه، با اینکه اعتقاد دارم این کلاسا میتونه برای کارمندان مفید باشه و در کارآیی اونها تاثیر داره ولی نحوه اجراش هم مهمه . متاسفانه این کلاسا از ساعت 8 صبح تا 1 ظهر خلاصه شده در گوش کردن به صحبتا و خاطرات اساتید ، که مطمئن نیستم بتونه واقعا مفید باشه . علاوه بر خستگی کلاسا، خستگی...
-
دهلیز
جمعه 25 بهمن 1392 23:20
امشب فرصتی شد تا فیلم "دهلیز" رو تماشا کنم، ماجرایی ساده و تک خطی که با بازیگران اندک ولی به زیبایی توسط کارگردان به تصویر کشیده شده. بازیهای زیبا و روان و دوست داشتنی که بیننده رو به همذات پنداری با خود همراه میکند . با امیرعلی یا "محمدرضا شیرخانلو" زندگی کردم و به شیطونیاش خندیدم و لحظه ای که...
-
22 بهمن
سهشنبه 22 بهمن 1392 20:58
تا دو سالگی زندگی میکردم ، ولی از نوع پادشاهی . چون اولین نوه پسری خانواده بودم و به واسطه ازدواج فامیلی والدین که چندین نسبت با هم دارند، من عزیز همه فامیل بودم و چه روزگار زیبایی بود ... اما دوران پادشاهی من هم به پایان رسید، با متولد شدن برادر کوچکم ، که در برف و سرما نیم متری به دنیا آمد ، اونم در روز 22 بهمن ....
-
روزنوشت 1
جمعه 18 بهمن 1392 22:15
بعد از چند روز بحران وضعیت آروم شده و با طلوع خورشید برفا هم کم کم آب میشن و از برودت دما هم کم شده ، خدا رو شکر همه چی عادی شده . کلاسای ضمن خدمت دوباره شروع شده و 3 روز در هفته، بمدت 3 هفته و فردا برای انتخاب واحد باید برم ، طبق برنامه ریزیهام روز شلوغی دارم و امیدوارم که راهها کاملا باز باشه و بتونم به کارام برسم....
-
خنده
پنجشنبه 17 بهمن 1392 14:31
دلم خنده میخواد اونم از ته دل با صدای بلند
-
انا حنیت- مشتاقم
چهارشنبه 16 بهمن 1392 23:58
این آهنگ رو دوست دارم و مدتها بود که بدنبال معنای شعرش بودم و امشب بالاخره پیداش کردم، ویدئوی زیبایی داره نام ترانه: انا حنیت خواننده: ماجد المهندس آلبوم: اغانی منفرده انا حنیت انا انذلیت ارجعلی اتوسل حیبیبی بیک انا مشتاک یکفی فراک کلشی بیه یسالنی حبیبی علیک مشتاقم و فروتن سوی من بازگرد عزیز دلم دوری بسه، دلتنگتم همه...
-
یادآوری خاطرات
دوشنبه 14 بهمن 1392 23:37
خیلی وقت بود دلم میخواست یه نگاهی به گذشته داشته باشم و امشب فرصتی شد تا بعضی از سی دی های شخصی و آهنگای مورد علاقه ام رو دوباره بازبینی کنم . یادآوری لذت بخش بود. ولی هر چه تلاش کردم نتونستم یه سی دی رو باز کنم ، یعنی جلومه ولی نمیتونم یا نمیخوام و یا ... میترسم که بازش کنم.
-
سکوت
دوشنبه 14 بهمن 1392 14:26
گاهی دلم برایت تنگ میشود خیلی تنگ میدانی تو تنها گویایی بیان کننده همه چی و امروز خوشحالم که به کنارم آمدی "سکوت " عزیز
-
بازم برف
دوشنبه 14 بهمن 1392 13:00
بار دیگر رحمت خدا شامل حالمون شده و همه جا رو سپید پوش کرده و توی حیاط خونه حدود 1 متری برف نشسته و کوچه ها هنوز باز نشده و تردد فقط با پای پیاده اونم با چکمه انجام میشه و آسمان نیز همچنان دلش پر است . دیروز طی تماس با رئیس خونه موندم ولی امروز با پای پیاده راه افتادمبه سمت اداره، باور نمیکردم که اوضاع اینقدر بد باشه...
-
روز برفی
شنبه 12 بهمن 1392 09:22
اداره ام و به تماشای رقص پوره های برف نشسته ام . و چه زیبا و بی ریا میرقصند.
-
روز برفی...
جمعه 11 بهمن 1392 11:43
دیشب هوای سردی با باران شدید داشتیم و نیمه شب آروم گرفت و طبق عادت 7 صبح از خواب بیدار شدم و به محض اینکه پرده رو کنار زدم فکر کردم خواب میبینم ، همه جا سپید شده بود ، همه رو بیدار کردم و بدون صبحانه رفتیم برف بازی و چند تا تصویر زیر مربوط به امروزه ... *********** دیروز غنچه اش باز شد . ********* *********** اینم آدم...
-
قبول شدم...
سهشنبه 8 بهمن 1392 13:57
بلاخره ارشد " مدیریت دولتی - رشت " قبول شدم...
-
هر زن، انعکاسی است از مردش
یکشنبه 6 بهمن 1392 18:16
به راستی عشق هدیه خداوند به همه آدما است و معجزه میکند. یادداشت عاشقانه براد پیت برای همسرش آنجلینا جولی
-
خدایا متشکرم...
جمعه 4 بهمن 1392 20:09
فرصتی پیدا کردم تا به وبلاگ دوستان سر بزنم و مطالبشان را بخوانم ، نوشته های دوستی رو میخونم و صدای دورنم میگه خیلی وقته نگفتی " خدایا شکرت"... و حال می نویسم... خدایا شکرت بخاطر اینکه هستی بخاطر سلامتی جسم و روحی که بهم دادی بخاطر رزق و روزی هلالی که بهم دادی بخاطر قوه درکی که بهم دادی بخاطر خانواده و دوستان...
-
یادگیری
پنجشنبه 3 بهمن 1392 09:49
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد. یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی پای هر خداحافظی یاد میگیری که خیلی میارزی. خورخه لوییس بورخس
-
آخرین روز اولین ماه زمستان...
یکشنبه 29 دی 1392 22:07
اولین ماه زمستان داره تموم میشه و من یک ماهی میشه که به دیدن طبیعت زمستونی نرفته بودم و امروز با خانواده به دیدن درختان لخت و برف زمستونی رفتیم. تصاویر رو بیبینید و لذت ببرید. ******************* ********************* ************* *************
-
خساست احساس...
پنجشنبه 26 دی 1392 12:20
این روزا خساست برف و باران نسبت به زمین، به منم سرایت کرده و احساسم نسبت به جسمم خساست میکند ، و اثرش کاملا در جسم خسته ام نمایان شده ، و این برای اردیبهشتی ها سم است ولی انگار این چشمه داره خشک میشه. مدتیه که نوشتن برایم سخت شده و تنبلی میکنم و احساسم رو نمیتونم به زبان بیارم، تصمیم گرفته ام که از این به بعد حتما...
-
گمشده من
پنجشنبه 26 دی 1392 12:08
آرامش تو دریا را به ساحل میرساند آسمان را به ماه، به خورشید آرامش تو گمشده تاریخی من است آرام باش چون تمام اقیانوسها تنها با یاد تو آرام میشوند مهربان من گیاهان را نگاه کن به خاطر تو از خاک تا افلاک میروند پرندگان را نگاه کن از لبهای تو دانه میچینند کلمات تو که دل آسمانیات را تفسیر میکنند مسیر کوچ پرندگان را...
-
دریــاب مــرا
سهشنبه 17 دی 1392 20:33
اگــر نــام مــرا بــا الــماس بنــویسنــد، یــا ننــویسنــد، چــه تفــاوت؟ تــو مــرا بشنــاس! تــو مــرا بخــوان! تــو مــرا دریــاب! نادر ابراهیمی
-
من مادر هستم ...
شنبه 14 دی 1392 13:56
من مادر هستم ... با خوندن این جمله و دیدن تبلیغات این فیلم، به دیدنش ترغیب شده بودم و دیشب موفق به دیدنش شدم. همانطور که انتظار داشتم از بازیهای عالی بازیگران لذت بردم ، از پانته آ بهرام تا قاضیانی و باران کوثری و حبیب رضایی و از همه بهتر بازی فرهاد اصلانی که همیشه عالی است . انتظار نداشتم که جیرانی اینقدر صریح موضوعی...
-
ماه نو...
جمعه 13 دی 1392 12:01
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نهای جان من خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال هان که از این پرده کار ما به نواست مرا به کار جهان هرگز التفات نبود رخ تو...
-
رویاها ...
یکشنبه 8 دی 1392 00:01
خواب رویای فراموشیهاست ! خواب را دریابم، که در آن دولت خاموشیهاست . من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم، و ندایی که به من میگوید : « گر چه شب تاریک است « دل قوی دار، سحر نزدیک است دل من، در دل شب، خواب پروانه شدن می بیند . مهر در صبحدمان داس به دست آسمانها آبی، - پر مرغان صداقت آبی ست - دیده در آینه صبح تو را...
-
برابری
شنبه 7 دی 1392 11:44
سخت عصبانیم از دست همکارم و لحظه شماری میکنم برای ساعت 3 وقتی این متن استاد شعبانعلی رو خوندم ، دلم به حال خودم سوخت ، اونم خیلی ...