اگــر نــام مــرا بــا الــماس بنــویسنــد،
یــا ننــویسنــد، چــه تفــاوت؟
تــو مــرا بشنــاس!
تــو مــرا بخــوان!
تــو مــرا دریــاب!
نادر ابراهیمی
من مادر هستم ...
با خوندن این جمله و دیدن تبلیغات این فیلم، به دیدنش ترغیب شده بودم و دیشب موفق به دیدنش شدم. همانطور که انتظار داشتم از بازیهای عالی بازیگران لذت بردم ، از پانته آ بهرام تا قاضیانی و باران کوثری و حبیب رضایی و از همه بهتر بازی فرهاد اصلانی که همیشه عالی است .
انتظار نداشتم که جیرانی اینقدر صریح موضوعی رو مطرح کند که در جامعه ما کمتر به آن پرداخته شده ، ولی خیلی خوب موضوع رو به تصویر کشیده بود . و باز هم اعتماد بیش از حد به افراد دیگر باعث این رخداد بود . نمی خوام بگم در جامعه های دیگر این موضوعات رخ نمیدهد ولی در جامعه ما بیشترین صدمه ها نه فقط به کودکانمان بلکه افراد بزرگسال نیز از این اعتماد بیش از حد به دیگران میخورند.
در آخر ماندم که با کدامشان هم دردی کنم و کدامشان گناهکار واقعی اند ، آوای بی گناه که اعتماد کرده بود ، پدرام عاشق که آوا را از خود رانده بود، نادر شکست خورده ، ناهید مادر تنها، سیمین دیوانه و نابخشوده یا سعید تنها که ...
ولی اگر به اطرافمان نگاه کنیم این اتفاقات بارها بارها تکرار شده اند ولی هنوزم عبرت نمیگیریم و دوباره تکرار میشوند.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست | سخن شناس نهای جان من خطا این جاست | |
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید | تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست | |
در اندرون من خسته دل ندانم کیست | که من خموشم و او در فغان و در غوغاست | |
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب | بنال هان که از این پرده کار ما به نواست | |
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود | رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست | |
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من | خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست | |
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم | گرم به باده بشویید حق به دست شماست | |
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند | که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست | |
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب | که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست | |
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند | فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست |
خواب رویای فراموشیهاست !
خواب را دریابم،حمید مصدق